همسر و دختر بنیصدر از ابتدای انقلاب بیحجاب بودند
تاریخ انتشار: ۷ تیر ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۸۳۰۰۳۳
صراط: قدس آنلاین نوشت: آیت الله سید علی خامنه ای در ششم تیر ماه سال 1360 توسط گروهک فرقان ترور شد و تقدیر خداوند بر آن تعلق گرفت که با وجود تمام صدمات وارده، ایشان سلامتی خود را به دست بیاورند، اما در حادثه ترور، شخصی که بیش از دیگران در رساندن ایشان به بیمارستان نقش داشته است، حسین جباری است.
حسین جباری میگوید سال 1360 با گزینش جواد منصوری وارد سپاه شده است و بعد از شروع ترورهای منافقین، با ایجاد بخش نیروهای حفاظت شخصیت، وارد حوزه حفاظت از مسؤولان میشود و هاشمی رفسنجانی اولین فردی است که جباری از وی سخن میگیود، بعد از هاشمی وارد تیم محاظان بنیصدر شده و اطلاعات جالبی از سبک زندگی خانواده و شخص بنیصدر در اوایل انقلاب ارائه میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جباری با خارج شدن از تیم محافظان رئیسجمهور وقت، وارد تیم حفاظت آیتالله خامنهای میشود و خاطرات خواندنی از آن دوران را بازگو میکند؛ خاطراتی از اطعام تیم محافظت توسط خانواده آقای خامنهای و رقابت بر سر حضور در منزل ایشان برای حفاظت تا تصادف تیم محافظ آقای خامنهای و اجبار ایشان به پرداخت 100 هزار تومان بابت جریمه به راننده تریلی...
جباری خاطرات زیادی دارد که بعضی از آنها را با شور و شوق تعریف میکند و که مشروح آن در ادامه میآید.
*******
سؤال: میخواهیم به سال 60 بگردیم و بفرمائید چطور شد در تیم حفاظت رهبری انتخاب شدید؟
** من تقریباً یک هفته بعد از انقلاب رسماً به عضویت سپاه درآمدم. در حقیقت فروردین سال 58 من دوره سپاه را گذراندم. در آن زمان آقای رفیقدوست و آقای منصوری که در وزارت خارجه هستند، جزو بنیانگذاران این قضیه بودند. گزینش من را آقای جواد منصوری انجام داد. در ادامه مسائل مربوط به کردستان پیش آمد که توفیق خدمت چندماهه در آن منطقه را داشتم.
بعدازآن قضایای ترور شخصیتها از جمله شهید مطهری پیش آمد. یادم هست همین مطلب برای آقای هاشمی پیش آمد. این مسائل میطلبید بحث نیروهای حفاظت برای این مهم در نظر بگیرند. در آن سالها من توسط دوستان دست اندر کار انتخاب شدم. توفیق حاصل شد بعد از ترور آقای هاشمی چند ماهی خدمت ایشان بودم؛ یعنی اولین شخصیتی که حفاظت ایشان را شروع کردم، آقای هاشمی بود که بعد از ترور به تیم ایشان ملحق شدم.
سؤال: چه خاطرهای از مدت حضور در تیم حفاظت آقای هاشمی دارید؟
** نکته چشمگیر ارتباط صمیمی خود آقای هاشمی با بچهها بود که حتی امروز هم نکته مهمی بشمار میرود.
سؤال: آقای هاشمی با رهبر انقلاب چه ارتباطی داشت؟
** در آن زمان هر دو عضو شورای مرکزی حزب عضویت بودند. ارتباط این دو به قبل از انقلاب بازمیگشت. طبق چیزی که از خود حضرت آقا شنیدم، هر دو در یک ساختمان با هم مستأجر بودند و هر کدام یک طبقه را در اختیار داشتند. چون خانواده هاشمی از طرف پدر و خانم جزو متمولین رفسنجان بودند. آنها پسته کار بودند و ما هم از پستهها استفاده میکردیم (خنده).
سؤال: بحث ارادت وی به حضرت آقا چگونه بود؟
** آن موقع هنوز این مسائل مطرح نبود که بخواهد در روابط تعریف کند. ارتباطی که در ظاهر ما میدیدم، ارتباط دوستانه و صمیمی بود.
حضرت آقا میفرمایند: قبل از انقلاب که ما با هم بودیم، من افتادم زندان و ایشان هم زندان بودند. بعد از مدتی آزاد شدیم. آمدم و دیدم خانواده من در منزل تنها هستند. پرسیدم خانواده آقای هاشمی کجاست. گفتند: برادران وی خانواده او را بردند؛ یعنی خانهای خریداری کرده و از آن محل نقل مکان کرده بودند. خانواده آقا تنها مانده بودند که بعداً جابجا شده بودند. منتهی ارتباط دو نفر دوستانه بود که در برخوردها ما در ظاهر میدیدیم و از پشت پرده خبر نداشتیم.
رهبری هم به این مطلب اذعان داشت که ارتباط ما با آقای هاشمی خوب بود بخصوص بعد از وقایع ریاست جمهوری مطرح شد " هیچکس برای من آقای هاشمی نمیشود". حضرت آقا در این قضایا از روز اول در بحث انتخاب خبرگان یک مطلب را بهعنوان اصول کاری مدنظر قراردادند. بدین معنی که باکسی رودربایستی نداشته باشند. رفاقت در مسیر انقلاب و در مسیر خط امام. در مجلس خبرگان قبل از اینکه رأی گیر شود، آقا خواستند تا اول حرف خود را بزنند و عنوان کردند شاید بعد از شنیدن حرفهای به این نتیجه برسید که به من رأی ندهید. پشت تریبون رفتند و عنوان کردند اگر الآن به من رأی بدهید میدانید به کسی رأی دادید که نسبت به مسائل انقلاب و خط امام حساسیت خاصی دارم و خطاب به آقایان آذری قمی و خلخالی گفت: اگر فردا از مسیر امام و انقلاب انحراف پیدا بشود، من جلوی فرد خاطی میایستم. بدانید امروز به چه کسی رأی میدهید. آقای هاشمی هم در این گردونه برای آقا قرار داشته است. درست است از قبل انقلاب با هم رفیق بودند اما رفاقت تا جایی که به اصل انقلاب و خط امام ضربهای وارد نشود.
سؤال: چه اتفاقی افتاد که از تیم حفاظت آقای هاشمی منتقل شدید؟
** خواهرزاده آقای هاشمی در تیم حفاظت خودش حضور داشت که خیلی اظهار فضل میکرد.
سؤال: خواهرزاده آقای هاشمی عضو سپاه بود؟
** نه. وی جزو نیروهای سپاه نبود. بهعنوان اینکه خواهرزاده بود به او اسلحه داده بودند.
سؤال: چه کسی به او اسلحه داده بود؟
** سپاه اسلحه در اختیارش قرار داده بود و از طریق آقای هاشمی مجوز هم دریافت کرده بود و همراه بود.
سؤال: مسئول تیم حفاظت چه کسی بود؟
** آن زمان مسئولیت که فرد خاصی باشد، نبود. او برای ما تعیین تکلیف میکرد و اخلاق ما طوری بود که زیر بار حرف زور نمیرفتیم. ما هم به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم با وی در یک تیم مشغول خدمت باشیم. پس مجبور به ترک تیم شدم. خروج من از تیم تقریباً هم زمان با انتخاب بنیصدر شد. در آن زمان تیم حفاظت جدید تشکیلشده بود به من گفته شد به آن تیم ملحق شوم. من مدت یک ماه در آن تیم خدمت کردم. چیز متفاوتی که امروز بعد از قضایای حدود 35 سال از آن میگذرد، هنوز قضایا ناب است.
کسی که بهعنوان رئیسجمهور، کشور جمهوری اسلامی ایران است خانواده بیحجاب داشت. بیحجابی خانواده بنیصدر در سال 59 و 60 در اوج انقلاب عجیب بود چرا که آن روزها این حرفها مطرح نبود. متاسفانه خانواده بنیصدر به طور مثال از لباسی استفاده میکردند که زیر لباس مشخص بود!
سؤال: شما در بین خانواده رفت و آمد داشتید؟
** بله. من در تیم حفاظت اصلی بودم. این رفت و آمدها برای ما خیلی سنگین بود. چندین بار به سلامتیان که مسئول دفتر بنیصدر بود اعتراض کردیم.
سؤال: این بیحجابی شامل همسر و دختر بنیصدر میشد؟
** همه خانواده. اصلاً خانوادگی.
سؤال: چند بچه داشتند؟
** من یک یا دو دختر او را حضور ذهن دارم. گمان نمیکنم پسری داشته باشد. معمولاً برخوردها خیلی خشک بود. آنچه ما از آقای هاشمی دیدیم با برخورد بنیصدر فرق داشت. بنیصدر در حقیقت یک چیز جدایی از دیگران بود. یک شب در منزل مادر بنیصدر واقع در شریعتی بالاتر از دروازه شمیران مهمانی خانوادگی داشتند.
در مهمانی خانوادگی همه که محرم نیستند، افراد مختلفی هستند که از درجه محارم فراتر رفته بود. من عازم محل پست خود در پشت بام بودم و در اتاق باز بود. نگاه هم افتاد و دیدم ظاهراً همه با هم محرم هستند! یک میز بیضی شکل بزرگ در خانه بود، دیدم زن و مرد بیحجاب دور این میز ایستادهاند. واقعاً به من شوک وارد شد که وی رئیسجمهوری کشور اسلامی است، این خانواده و این تشکیلات!؟
فردا صبح که به دفتر ریاست جمهوری رفتیم به سلامتی رجوع کردم. پرسیدم آقای سلامتی این چه وضعی است؟ گفت: مگر چه شده؟ گفتم: این چه مهمانی است که رئیسجمهور کشور اسلامی برگزار میکند؟ گفت: آقا این مسائل به شما ربطی ندارد. این مسائل خصوص است. گفتم: نه. من باید بدانم از چه کسی حفاظت میکنم. من پاسبان نیستم. گفت: کار شما حفاظت است. چون برایم خیلی سنگین بود. سلامتی به دفتر خود رفت به آقای محسن رضایی زنگ زده بود که این آقایان در کار حفاظت اخلال ایجاد میکند. ما 6 نفر بودیم که 5 نفر ما را بعد از چند روز عوض کردند. ما به تیم حفاظتی حضرت آقا پیوستیم.
سؤال: به یاد دارید اولین صحبت شما با حضرت آقا در چه موردی بود؟
** اولین برخورد به معارفه من برمیگردد. ایشان خیلی گرم به ما خوش آمد گفتند. ما وارد تیمی شدیم که تیم حفاظت 6 نفره خانواده دوم محسوب میشدند. یادم هست در زمان وقوع ترورها حضرت آقا از قبل 2 محافظ داشت، در زمان وقوع ترورها یک جابجایی انجام شد. 2 نفر قبلی منتقل و نفرات جدیدی را جایگزین آنها کردند. این جایگزینی به تدریج صورت گرفت. آقای " خسروی وفا " اولین کسی بود که بعد از اون 2 نفر وارد شده بود. نفر بعد آقای حاجی باشی بود که الآن هم هست. سپس آقای حیاتی اضافه شد که الآن هم هست. بعد هم من به تیم پیوستم.
سؤال: آقای جوادیان چطور؟
** آقای جوادیان بعداً به جمع محافظین اضافه شدند. در آن زمان آقای جوادیان پیش آقای گلزاده غفوریان بودند. در زمان اوج گرفتن بحث ترورها چون با هم رفاقت داشتیم، از حفاظت خواستیم به جمع ما اضافه شود. آقای جواد پناهی و یک برادر شهید هم بود که همان اوئل رفت. به این ترتیب تیم حفاظت شکل گرفت.
دیداری بعد از 25 سال
از راست آقایان دکتر باقی، دکتر میلانی، دکتر منافی، محمود خسرویوفا، دکتر زرگر، جوادیان، حسین جباری، مجتبی حیاتی، دکتر مرندی، رضا حاجیباشی، پناهی، حجتالاسلام مطلبی
سؤال: بحث غذا چه شد؟
** در آن زمان برخورد آقای هاشمی خوب بود. خانه وی در " قلهک و یخچال " بود. ما باید از آن محل به پاستور میآمدیم. در آن زمان منطقه 10 سپاه این جا بود. برای غذا ما میبایستی این مسیر را طی کنیم و پس از گرفتن غذا برمی گشتیم. بحث غذا و ارتباط عاطفی چیزی بود که روزی که وارد تیم آقا شدم، یکی از پوئن های ویژه بود که هیچ شخصیتی نداشت.
در آن زمان که بحث ترورها اتفاق میافتاد، سپاه گشتی به نام القارعه داشت که به صورت کمکی از شب تا 7 صبح از شخصیتها حفاظت میکردند تا تیم محافظ شب را بتوانند استراحت کنند. یکی از پارامترهای در نظر گرفته شده برای گشت القارعه که میخواستند تقسیم بشوند، رقابت بر سر حضور در منزل آقای خامنهای بود. این گفته خود افراد گشت القارعه بود که غذای جمعی توسط خود حضرت آقا داده میشد. غذایی که توسط خانواده تهیه شده بود. حالا غذا چه بود؟ امشب املت است، نه برای ما بلکه خانواده و خود ایشان. در سینیهای روحی یا مسی خودش درست میکرد و با نان تهیه شده در کنار بچهها میل میکردند. یک شب سیب زمینی خالی داشتیم و همه از همان غذا میخوردند. در حقیقت دو خانواده شده بودیم که هزینههای زیادی داشت اما به ما تاکید کرده بود در مورد مسائل خورد و خوراک هیچ چیزی از سپاه نگیرید. چون از من حفاظت میکنید پذیرایی از شما به عهده من است. این مطلب باعث شده بود، بچههایی که از سپاه میخواستند بیایند دعوایی بود که شبها حتماً خانه آقای خامنهای بیایند. آقا مهمان و مراجعان زیادی داشت که به هنگام آمدن به تهران به اصطلاح هتل آنان خانه آقا بود و یک هفته 10 روز آنجا میخوردند و میخوابیدند. حتی برای انجام کارها از ماشین آقا برای تردد استفاده میکردند. آقا با نفرات همچون شهید مزاری یا مجاهدان افغان ارتباط داشت. شهید مزاری هر وقت به ایران میآمد جای خواب او در خانه آقا بود.
یادم هست شهید حکیم یک شب برای جلسه به منزل آقا آمد. آقا شام را آورد که سوپ بود. ما هم میدانستیم طبق معمول این سوپ شام ما است و پشت بند آن غذای دیگری نیست. این بنده خدا سوپ را خورد و اطراف خورد را نگاه میکرد. از او پرسیدم چیزی شده، پرسید: شام را نمیآورند؟ گفتیم شام همان سوپ بود. با تعجب گفت: شام همان غذا بود! خودش متحیر ماند.
با توجه به مراجعه مسئولین به منزل آقا اگر برنامه شام نیمرو بود، همان نیمرو تهیه میشد. خبری از تهیه غذای دیگری از خارج منزل نبود.
یادم هست در آن زمان نفت کوپنی بود. ما دو خانواده با هم زندگی میکردیم و کوپن هم برای یک خانواده بود. از طرفی سهمیه ما برای خانوادههای خودمان بود. یادم هست در آن اوائل خانه سرد بود به ناچار به سپاه مراجعه کرده و برای گذران زمستان کیسه خواب گرفتیم و در خانه آقا در کیسه خواب میخوابیدیم. تاکید کرده بودند به علت کمبود برق از منتقل برقی هم برای گرم شدن استفاده نکنید چون هزینه برق هم بالا میرود.
یادم هست یکی از دوستان بازاری شهید درخشان که با این خانواده ارتباط داشت 200 لیتر نفت آورد. شبکه نفت جلوی در بود، آقا فرمود بگوئید بیاد و آن را ببرد. گفتیم ما نفت نداریم. گفت: نه اصلاً. بگویید ببرد.
نفت کوپنی برای آبگرمکن خانواده استفاده میشد. خود آقا برای حمام به سه راه امین حضور میرفت. آن جا یک حمام عمومی بود. ما میرفتیم و برای حمام نمره نوبت میگرفتیم و با بی سیم هماهنگ کرده و رسیدن نوبت را اعلام میکردیم. میخواهم بگویم ایشان در این حد رعایت میکرد، نه اینکه بخواهد ظاهری باشد. اگر بخواهد ظاهری باشد یک شب، دوشب، 5 شب. ما در طول سال همه چیز از خوردن، خوابیدن و خرید کردن را به چشم خود میدیدم. چون مسئول خرید هم خود ما بودیم. در اوائل سال 60 مشکلی پیش آمد و من یکی ـ دو سالی جابجا شدم.
سؤال: شما در تیم حفاظت بنیصدر بودید، بعد از به تیم حفاظت آقا منتقل شدید. آقا یکی از نمایندگان فعال در بحث عدم کفایت بنیصدر بود. شما با توجه به شناختی که از خانواده بنیصدر داشتید در این خصوص صحبتی با آقا داشتید؟
** برخی جلسات مربوط به شورای انقلاب در خانه افراد برگزار میشد. شخصیتهای عضو شورا ضمن صرف شام در خانه یکی از اعضا جلسات را هم برگزار میکردند. در راه خانه بنیصدر بهعنوان یکی از اعضای تیم محافظت رهبری بودیم به آقا در خصوص وضعیت خانوادگی بنیصدر گفتم که در جواب با تعجب گفتند مگر چنین چیزی میشود. عرض کردم: بله. خانواده و دخترش بیحجاب هستند. امروز که حجاب شل و ول شده هنوز در سطح شهر باب نشده ولی خانواده بنیصدر با دامن و جوراب نازک ظاهر میشدند. پیراهن حریر بود که زیر آن کاملاً معلوم بود.
یادم هست قبل از انتخابات ریاست جمهوری، آقا سفری به سبزوار برای سخنرانی داشت. ما از مشهد با ماشین آمدیم تهران، روز مجلس کارهای مربوطه را انجام داد و عصری گفتند برویم سبزوار که من سخنرانی دارم. بعد از رسیدن به سبزوار سخنرانی انجام شد. زمان شب جمعه بود. شام را خورده بودیم. قرار بود بخوابیم و صبح بعد از نماز حرکت کنیم. نمیدانم چه اتفاقی افتاد که آقا تاکید کرد همین الآن حرکت کنیم. ما عنوان کردیم که خسته هستیم. در آن زمان امام جمعه نایب نداشت و باید هر هفته در نماز جمعه حضور پیدا میکرد. ما باید راه میافتادیم تا برای نماز جمعه حضور داشته باشند. چون دو روز نخوابیده بودم و تمرکز لازم را نداشتم در راه جاده باریک بود و من تصادفی سنگینی در حد مرگبار داشتم. ماشین شورولت امریکایی مصادرهای متعلق به اشرف پهلوی بود. این ماشین را از تیم محافظت آقای هاشمی برای اسکورت قرض گرفته بودم. هاشمی خیلی هم تاکید کرد که حواسم باشد. متاسفانه با سرعت 160 کیلومتر گذاشتم وسط تریلی که ماشین مچاله شد. من در خواب بودم و یک لحظه حس کردم بوق تریلی را میشنوم و چشمانم را که باز کردم دیدم تریلی توی صورتم است.
سؤال: در زمان حادثه شما در ماشین تنها بودید؟
** آقا مصطفی پسر بزرگ آقا بود. من و دو محافظ دیگر سرنشین ماشین بودیم. همه مجروح شده بودیم. عنایت خدا شامل حال ما شده بود چون در زمان تصادف 5 نارنجک توی داشبورت بود. ماشین جمع شد و جلوی آن نصف شد. آقای خسروی وفا در داخل ماشینی بود که آقا سرنشین آن بودند. ماشین دیگر متوجه تصادف ما نشدند. به راه خود ادامه داده بودند. در شهر شاهرود متوقف میشوند و متوجه غیبت ما میشوند. آقای حیاتی از اتوبوسها و کامیونها میپرسد، ماشینی با این مشخصات را ندیدید که در راه خراب شده باشد؟ یکی میگوید: ماشینی با این مشخصات تصادف کرده و همه کشته شدهاند. آقای حیاتی آرام به حاج محمود گفت: بچهها تصادف کرده و همه مردهاند باید چکار کنیم؟ تو به بهانه اینکه ماشین خراب شده برای کمک بمان و من هم با آقا به تهران بر میگردانم. در همین حال آقا میپرسد چه شده که می گویند ماشین بچهها خراب شده است. آقای حیاتی میگوید من برای کمک بمانم که آقا میگوید اشکالی ندارد.
آقا به همراه آقای خسروی وفا و به احتمال زیاد آقای مرتضایی فر که اجرای مراسم داشتند در ماشین بودند و عازم تهران میشوند.
حدود نیم ساعت از تصادف گذشته بود. فرمان ماشین به قفسه سینه من برخورد کرده و دست و صورت هم داغون شده بود. بعد این زمان به خودم آمدم و دیدم دیگر ماشینی وجود ندارد و کاملاً له شده است. تریلی هم تا چرخهای عقب در خاکی قرار گرفته بود. خلاصه بچهها را یکی یکی جمع کردم و ماشینهایی که میآمدند، اقا مصطفی را به اتفاق یکی از بچه توی ماشین گذاشتم تا به شاهرود جهت مداوا ببرند. آن شب در ماشین اسلحه یوزی و ژ- 3 داشتیم که شعله پوش ژ- 3 تا 2 میلی متری ران آقا مصطفی فرو رفته بود و چنانچه شدت تصادف بیشتر بود، قطع نخاع شده بود. آقا مصطفی چون در ابتدا گرم بود توجهی به پای زخمی خود نداشت. نفر دیگر را با یک کامیون راهی کردم و خودم تنهایی ماندم. من مانده بودم و این اسلحهها و نارنجکها. بر اثر ضربه وارده به قفسه سینه، نفسم داشت بند میآمد و چشمانم هم باد کرده بود. در آن زمان ژاندارمری هم رسیده بود، دید ماشین زرهی است. از اسلحهها فهمید که ماشین شخصیتها است. به من گفت باید اسلحههای خود را تحویل بدهید. من گفتم نمیدانم شما چه کسانی هستید. من شما را به علت جراحت نمیبینم. من را به بیمارستان برسانید، سپاه را خبر کنید تا من ببینم به چه کسی میخواهم اسلحه تحویل بدهم. گفت نه باید تحویل بدهی. من هم ضامن یکی از نارنجکها را درآوردم. دید ظاهراً با یک دیوانه سر و کار دارد، بی خیال بردن اسلحهها شد. من اسلحهها و نارنجکها را داخل یک پتو گذاشته و روی آنها خوابیدم. گفتم من را با این پتو بلند کرده داخل ماشین بگذارید تا به بیمارستان برسیم. حالا قصد داشتم ضامن نارنجک را به جای خود برگردانم که بر اثر خستگی دست حادثهای ایجاد نشود. در بیمارستان آقای حیاتی هم آمد و من 3 کلت و چند نارنجک را به وی تحویل دادم ... فردا سپاه ماشین داد و ما به تهران آمدیم.
سؤال
منبع: صراط نیوز
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۸۳۰۰۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معاون وزیر آموزش و پرورش: ۱۶ طرح عفاف و حجاب در مدارس در حال اجرا ست
معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش گفت: وقتی در فضای مدرسه اقدامات معلمان را میبینیم درمییابیم که اقدامات تربیتی و آموزشی برخی معلمان از جنس چندین نسل قبل است.
به گزارش ایسنا، حجت الاسلام پورثانی در رویداد دختر ایران که رویدادی برای روایتگری پیشرفتهای ایران است گفت: دانش آموزان ما سالها از ما جلوتر هستند. وقتی در فضای مدرسه اقدامات معلمان را میبینیم در مییابیم که اقدامات تربیتی و آموزشی برخی معلمان از جنس چندین نسل قبل است.
معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش گفت: امروز وقتی در مدرسه حاضر میشویم میبینیم که فضای دانشآموزان فضایی است که سالها با ما متفاوت است. دانش آموز میبیند معلمش اصلاً صحبتهایش را درک نمیکند و او را بیجا قضاوت میکند.
حجتالاسلام پورثانی با بیان اینکه قطعا اثرپذیری دختران از مادران زیاد است؛ گفت: دختری که امروز یار و یاوری ندارد و کسی به او اهمیت نمیدهد، دختری که امروز در جنگ روایتها چندان بر سر سفره روایتهای ما و مدرسه نمینشیند طبیعی است که پای روایت دشمنان ایران بنشیند.
حجتالاسلام پورثانی گفت: وقتی چنین دانش آموزی فضایی هم برای تخلیه هیجاناتش ندارد در هنگام بروز حوادث و اعتراضات، برای تخلیه هیجان خود به خیابان میآید و به شبیه سازی آنچه که در ذهن خود پرورش داده بود اقدام میکند. در سال ۱۴۰۱ من معاون پرورشی در شهر مشهد بودم؛ در آن زمان میدیدم که دختر ما زیست مشترکی با مشاوران و مدیران و معلمانش نداشته و مشاور و معلم او هم نتوانسته بودند درکی از زیست دختر دانش آموزش داشته باشند.
وی با طرح این سوال که امروز کدام معلم و مشاور است که یک ساعت با دانش آموز صحبت کند و حرفهایش را بشنود گفت: ما باید اردوهایی برگزار کنیم که اگر دختران در اردوگاهی حضور پیدا میکنند بدون حضور نامحرم و بدون حجاب باشند تا علاوه بر سپری کردن اوقات فراغت، تماما به گفتگو بپردازند.
معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش با تاکید بر اینکه دختران ایران حق دارند شادی کنند گفت: گاهی از مسئولان میپرسم شما دخترانتان را به کجا میبرید تا آنها شادی کنند؟ ما نیاز به فضاهای مناسبی برای شادی دختران و سپری کردن اوقات فراغتشان داریم.
حجتالاسلام پورثانی گفت: نقطه قوت انقلاب اسلامی در دنیا اتفاقاً اهمیت دادن به نقش زن و دختر ایرانی است. جمهوری اسلامی میخواهد دختر ایرانی کنشگر باشد. اما ما نتوانستیم به خوبی این موضوع را برای دختر ایرانی بازگو کنیم؛ در حالی که جهان غرب برعکس، دختر را کالایی مصرفی میبیند، اما به بهترین شکل تبلیغاتی این نگاه به دختر و زن را تزیین میکند.
حجتالاسلام پورثانی گفت: رویداد دختر ایران رویدادی برای بیان روایت صحیح از دختران ایران است. روایتی صحیح از نقشی که دختر میتواند داشته باشد. روایتی که میگوید دختر ایرانی سالها در چه جایگاهی بوده و امروز میتواند در ایران عزیزمان در چه جایگاهی قرار بگیرد. روایتی که بیان میکند اسلام هم چگونه به دختر نگاه میکند و چه جایگاهی برای او در نظر میگیرد.
وی با بیان اینکه امروز روایتگری بر عهده ماست؛ گفت: در ۶۰۰ هزار مدرسه دخترانه باید این وظیفه روایتگری پیشرفت ایران و دختر ایرانی را انجام دهیم. در کنار آن هم ۱۶ طرح عفاف و حجاب در مدارس در حال اجراست.
حجتالاسلام پورثانی خاطر نشان کرد: باید از تشکلهای دانشآموزی همچون اتحادیه انجمنهای اسلامی تشکر کنیم؛ در حالی که امروز همه هجمهها بر روی دختران عزیز ایران ماست؛ این تشکلها پای کار آمدند. اگر ما وظایف خود را به خوبی انجام ندهیم؛ جامعه ایرانی به همان سرنوشت بیعفتی و بی حیایی دچار میشود که برخی از جوامع مسلمان امروز به آن دچار شدند.